تهران- ايرنا- اسناد و شواهد تاريخي مي گويند زنان در ايران باستان پرده نشين نبودند و در امور مختلف مشاركت داشتند. در اين دوران، ازدواج و فرزندآوري بايسته هايي بود كه از دل خانواده تا سياست هاي حاكميتي مورد تاكيد و حمايت قرار مي گرفت.
در ساختار نظام مادرتباري، زنان به عنوان قشر مهمي از جامعه مطرح شده و سرمنشاء زندگي، زايندگي و بركت شناخته مي شدند. با توجه به دگرگوني هاي پيش آمده در نظام اجتماعي و سياسي ايرانيان و برخورداري جوامع ايراني از نظام پدرتباري در روزگار مادها تا افول قدرت ساساني، از مسائل مطرح شده اين است كه زنان به سبب ويژگي بهره مندي از قدرت باروري چه جايگاهي در جامعه ايراني داشته اند و در كل، رويكرد متون ديني (اوستايي و پهلوي) و جامعه مدني كه از طريق اسناد تاريخي برملا مي شود به مقوله ازدواج (پيوند زناشويي) و به ويژه فرزندآوري چگونه بوده است؟
در اندرز 92 «دينكرد» آمده است كه سه پيوند در دين بايد رعايت شود و كسي كه به آنها عمل نكند، خلافكار است؛ پيوند جهان، پيوند دين و پيوند فرشكرد؛ پيوند فرشكرد اين است كه مرد بايد به موقع زن بگيرد و خانواده تشكيل دهد
در همين خصوص، پژوهش هايي صورت گرفته است از جمله مقاله اي با عنوان «جايگاه زنان باردار و اهميت فرزندآوري در متون مزديسني و جامعه باستاني ايران» (1) كه «حميد كاوياني پويا» دانشيار گروه تاريخ دانشگاه باهنر كرمان به رشته تاليف درآورده است. در ادامه، گزيده اي از اين پژوهش را مي خوانيم:
نقش زنان در ايران باستان
در ايران باستان آن گونه كه از اسناد و شواهد تاريخي و ديني برمي آيد، زنان هيچگاه به حاشيه رانده نشده و پستونشين نبودند بلكه در اجتماع و خانواده فعاليتي بسزا داشتند و حتي شاهدختان و زنان سلطنتي در امور سياسي و تصميم گيري ها مشاركت داشته و گاه از مشاوران خاص شاهنشاه به شمار مي رفتند. در دوران هخامنشي دختران جوان مانند پسران جوان تعليم و تربيت نظامي و سنتي مي ديدند و به ورزش هاي بدني مي پرداخته اند.
نفوذ و مشاركت زنان در امور مختلف به گونه اي بود كه حتي پيش مي آمد كه بر خلاف ميل پادشاه، وي را به برگزاري شورايي براي تصميم گيري درباره امور مهم مجبور مي كردند. در دوران اشكاني و البته ساساني نيز نقش و جايگاه زنان به گونه اي محترم دانسته مي شد كه مقام شهرياري (مانند بوراندخت و آذرمي دخت) و نايب السلطنگي (دينگ مادر پيروز) را براي آنها به ارمغان آورد و برخي زنان با استفاده از حربه هاي زيركي و زيبايي و حتي كياست و درايت توانستند در شاهان و درباريان نفوذ يابند و سبب ساز رخدادهاي مهم شدند.
در روزگار ساساني و با وجود سلطه اي كه دين و دين مردان در امور سياسي، اجتماعي و فرهنگي يافتند، حتي ظاهرا زنان با شرايطي مي توانستند حرفه روحانيت را تا به حد مقام مقدس «زاوتا /زوت» احراز كنند و مدير تشريفات مذهبي نيز بشوند. به استناد منابع مهم، زنان همچنين در امر تعليم و تربيت فرزندان نيز نقش اصلي را ايفا كرده و به هيچ وجه براي زندگي در پشت درهاي بسته (محدود)، آموزش نديده بودند بلكه با حضور در اجتماع در امور مختلف نقش فعال و پويايي را عهده دار بودند.
ازدواج در دوره باستان چه اهميتي داشت؟
ازدواج در ايران باستان بر مبناي عرف و شرع از اهميت ويژه اي برخوردار بود و با توجه به اينكه تشكيل خانواده از اركان اصلي جامعه ايراني محسوب مي شد بر امر ازدواج و پيوند زن و مرد در قوانين مدني و ديني تاكيد بسياري مي شد. به ديگر سخن پارس ها علاقه فراواني به خانواده داشتند و قوانيني براي پاسداري از خانواده و دارايي آن وضع كرده بودند و شخص در پيوند با خانواده و ذيل اين اجتماع كوچك بود كه هويت مي يافت و مي توانست در جامعه پذيرفته شود.
در متون و اندرزنامه هاي پهلوي ازدواج و تشكيل خانواده بسيار تاكيد شده است و صريح ترين آموزه ها و توصيه هاي ديني بر پيوند زن و مرد و شكل گيري «مان و دوده» تأكيد دارد. در اندرز 92 «دينكرد» (درسنامه دين زرتشتي به زبان پهلوي) آمده است كه سه پيوند در دين بايد رعايت شود و كسي كه به آنها عمل نكند، خلافكار است؛ پيوند جهان، پيوند دين و پيوند فرشكرد؛ پيوند فرشكرد اين است كه مرد بايد به موقع زن بگيرد و خانواده تشكيل دهد.
در ايران هخامنشي بر سياست افزايش جمعيت تاكيد مي شده است. كلمات داريوش در كتيبه بيستون بر افزايش جمعيت تاكيد دارد كه از اهورامزدا براي اتباعش آرزوي بزرگي دودمان و خانواده مي كند
بدين سان به هيچ وجه جايز نيست با داشتن امكانات، زن شوهر نكند و مرد زن نگيرد زيرا در اين صورت نه تنها بنيان خانواده به تدريج نابود مي شود بلكه با از بين رفتن خانواده يا كمرنگ شدن آن، اجتماع مدني و سياسي ايراني نيز دچار افول و نابودي خواهد شد.
با توجه به اينكه سياست و ديانت و عرف و شرع در جامعه باستاني ايراني همواره رابطه دوسويه و تنگاتنگي را با يكديگر دارا بوده، همواره هر رخداد مهم اجتماعي و ارزش ديني در عرصه سياسي نيز ارزشمند و مهم تلقي شده و در اهميت و مبادرت بدان سخن ها گفته شده و فتاوي صادر شده است.
فرزندآوري و سياست افزايش جمعيت در ايران باستان
نه تنها مرد و زن از طريق ازدواج كامل شده و آماده انجام وظايف جديد مي شدند بلكه بزرگترين هدف و آرمان يك دوشيزه، ازدواج، قبول مسئوليت هاي جديد و آماده شدن براي نقش مادري بود. وظيفه او در خانه شوهر، زادن و پروردن و آنگاه تلاش براي همكاري در تامين معاش خانواده بود.
به ديگر سخن، برترين آرمان اجتماعي براي زن، آمادگي براي ازدواج و مادر شدن بود و بلافاصله پس از ازدواج از نظر حقوقي و اخلاقي از مقام خاصي برخوردار شده و بانوي خانه و پاسدار كاشانه محسوب مي شد. بدين سبب فرزنددار شدن، خواست قلبي زنان و مردان ايراني بود و آنگونه كه از لابه لاي متون ديني بر مي آيد اميد و آرزوي ايرانيان و تقاضاي آنها از اهورامزدا اين بوده كه «مرا فرزنداني رسا و كاردان، دين گستر، كشور(پرور) و انجمن آرا، با هم بالنده، نيك انديش و از تنگنا رهاننده بخش كه خانمان و روستا و شهر و كشور و نام و آوازه كشور را افزايش بخشند.»
در ايران هخامنشي به سياست افزايش جمعيت تأكيد مي شده است. كلمات داريوش در كتيبه بيستون بر افزايش جمعيت تأكيد دارد كه از اهورامزدا آرزوي بزرگي دودمان و خانواده را براي اتباعش مي كند. تنها دليل توجه به فرزندآوري به سبب اهميت استفاده از آنها در پاسداري كشور و پيشبرد سياست هاي توسعه طلبانه حكومت هاي ايراني نبود و نبايد تنها از اين دريچه تاكيد و توجه به فرزندآوري را در نزد حكومت هاي ايراني تفسير كرد.
فرزندان به عنوان عضو مهمي از خانواده هاي ايراني در كسب درآمد خانوار سهيم و طبق اسناد و شواهد موجود در امور مختلف معيشتي ياريگر خانواده بودند؛ به طوري كه اگر نگاهي به آمار كاركنان كارگاه ها و به طور كلي مزدبگيران دوران هخامنشي بر اساس الواح تخت جمشيد بيندازيم متوجه مشاركت فرزندان در امور اقتصادي خواهيم شد و از اين طريق اهميت اقتصادي حضور و وجود كودكان و به طور كلي ضرورت فرزندآوري مشخص مي شود.
بر خلاف برخي اديان باستاني مانند بودايي، گنوسيستي، مانوي و نيز مسيحيت كه براي طبقه روحانيون يا دين مردان دوري از پيوند زناشويي را به عنوان فضيلت مطرح مي ساختند؛ در فرهنگ ايراني كه برخاسته و نشات گرفته از دين مزديسني است كاملا نگرش متفاوتي بدين امر مشاهده مي شود
فرزندآوري در متون ديني و اندرزنامه هاي پهلوي
ايرانيان چنين مي پنداشتند كه سرزمينشان و خودشان برترين آفريده اهورايي هستند و كيومرث «نخستين كسي (است) كه به گفتار و آموزش اهورامزدا گوش فرا داد و از او خانواده، سرزمين هاي ايراني و نژاد ايرانيان پديد آمد.» بنابراين بايد در كثرت و توالد نسل ايراني مي كوشيدند. در اين باره در يكي از رساله هاي سياسي-اجتماعي دوران ساساني مي خوانيم كه نژاد ايراني به دست اهورامزدا آفريده شده است، بنابراين بايد جلوي خاموش شدنش را گرفت و تا پايان روزگار زنده نگاه داشت.
بر خلاف برخي اديان باستاني مانند بودايي، گنوسيستي، مانوي و مسيحيت كه براي طبقه روحانيون يا دين مردان دوري از پيوند زناشويي را به عنوان فضيلت مطرح مي ساختند؛ در فرهنگ ايراني كه برخاسته و نشات گرفته از دين مزديسني است كاملاً نگرش متفاوتي بدين امر مشاهده مي شود و حتي دين مردان براي خود نيز يك روشي روشن و چارچوبي واضح به وجود آورده بودند كه طبق آن عمل مي كردند و در اين بين ازدواج كردن و فرزند داشتن يكي از اصول اساسي و بنيادين بود.
جايگاه زنان باردار در متون و آموزه هاي ديني
يكي از مراحل مهم زندگي زنان، بارداري، دوران آبستني و مسائل مربوط به آن است. زيرا زن به عنوان تداوم دهنده نسل مطرح و بدين سبب همواره در ايران مورد احترام بوده است و حتي در آموزه هاي ديني تيمار موجودات آبستن مايه خشنودي خدا دانسته شده است.
باروري در منظر خانواده ها از جايگاه بسيار رفيع و مهمي برخوردار بود و ورود عضو جديد به خانواده را مايه افتخار و مكنت و قدرت مي شمردند و البته اين امر پيشينه كهني در فرهنگ ايراني داشت به طوري كه در يشتها وجود تعداد زياد فرزندان در خانواده تمجيد مي شود، با اين عبارت كه «زنان دارنده فرزندان زياد را مي ستاييم.»
در روايات ديني سقط جنين عملي بسيار قبيح شناخته شده و اگر اين عمل به طور عمدي صورت مي گرفت؛ به سبب اينكه موجب تقويت قواي اهريمني و انگره مينو مي شد، شخص خطاكار بسيار مورد نكوهش واقع شده و كيفري سخت در انتظارش مي بود. باري آموزه هاي ديني موكداً بر پاسداري از زنان باردار و ياري رساندن به آنان در وضع حمل تاكيد داشته و حتي همه افراد جامعه را در اين امر موظف و متعهد قلمداد مي كردند.
نتيجه گيري
در روايات ديني سقط جنين عملي بسيار قبيح شناخته شده و اگر به طور عمدي صورت مي گرفت به سبب اينكه موجب تقويت قواي اهريمني و انگره مينو مي شد، شخص خطاكار بسيار مورد نكوهش واقع شده و كيفري سخت در انتظارش مي بود
ايرانيان باستان انسان را در قالب تعلقِ گروهي معنامند دانسته و در اين بين خانواده نخستين اجتماع قانوني و ارزشمند محسوب مي شد كه با پيوند زن و مرد پديدار مي گشت. به اين سبب ازدواج نه تنها امري مقدس قلمداد مي شد بلكه به موجب اينكه در نتيجه اين پيوندها و توالد نسل، جامعه ايراني مسير پويايي را در پيش گرفته و امكان سرمايه گذاري، توسعه اقتصادي و تقويت نيروي نظامي كشور (و حتي تقويت بنيه دفاعي خانواده در مقابل فشارها) را بيش از پيش مي يافت؛ زناشويي و به ويژه فرزندآوري بسيار ضروري به شمار مي رفت.
در واقع، طبق شواهد موجود زنان و حتي كودكان در معيشت خانواده دوشادوش مردان و والدين خود مشاركت داشته و حتي مادران به هنگام بارداري نيز خويشتن را بركنار از اين فعاليت نمي داشتند. بدين روي فرزندآوري پيامدهاي بسيار مطلوبي براي خانواده و كشور داشت و دولتمردان ايراني خويشتن را موظف به حمايت از زنان باردار مي دانستند و امكانات و تمهيداتي را براي مادران شاغل در نظر گرفته بودند.
در اين راستا و با توجه به اينكه خانواده، نخستين نهاد اجتماعي است كه در صورت سلامت آن سلامت اجتماع نيز تضمين مي شود و اثر مستقيم بر جامعه دارد؛ نه تنها جامعه مدني و نظام سياسي كشور با تمهيداتي در پيدايش و تقويت آن (با تاكيد بر پيوندهاي زناشويي و فرزندآوري) مي كوشيد بلكه دين مردان نيز با تكيه بر آموزه هاي ديني و صدور فتاوي بر ارزش ازدواج و فرزندآوري تاكيد مي كردند و پيامدهاي دنيوي و اخروي مبادرت بدين امور يا اجتناب از آنها را يادآور مي شدند.
پي نوشت
(1) حميد كاوياني پويا، «جايگاه زنان باردار و اهميت فرزندآوري در متون مزديسني و جامعه باستاني ايران»، تحقيقات تاريخ اجتماعي، سال 12، شماره 1، بهار و تابستان 1401.