حج، طي مراتب توحيدي در معيت امام عصر (عج) است

حج، طي مراتب توحيدي در معيت امام عصر (عج) است پژوهشگر حوزه فرهنگ مهدوي با اشاره به ظرايف معنايي مناسك حج اظهار داشت: مواقف مشعر، عرفات و منا، سه ساحت در طي مراتب توحيدي است. حاجي، سالك وادي معرفت است. هر يك از مواقف حج، حقيقتي در عالم بالا دارند و حاجي با طي مراتب زميني حج از مسير آداب و احكام، با حقيقت حج نسبت پيدا مي كند. حج، طي مراتب توحيدي با امام، در معيت امام و فنا در صفات كمالي امام عصر و زمان (عج) است. به گزارش پايگاه فكر و فرهنگ مبلغ، اسماعيل شفيعي سروستاني طي نشستي در مؤسسه فرهنگي هنري موعود عصر (عج) به ظرايف معنايي مناسك حج پرداخت و اظهار داشت: اعمال حج، چه عمره مفرده و چه حج تمتع، در عالم معنا از يك حقيقتي برخوردار است و بر روي زمين داراي صورتي نمادين است. آنچه زائران بيت الله الحرام انجام مي دهند، اجراي صورت نمادين و آييني است؛ اما اين صور نمادين، حقيقتي در عالم بالا دارند. به تعبيري ديگر، وقايع عيني و واقعي، روزي در عالم معنا و هم زمان در عرصه زمين اتفاق افتاده است و افرادي كه طي اين سفر به اجراي آن اعمال از مسير احكامي كه بر آن مترتب است، مي پردازند، خودشان را با آن حقيقت مستور و يادآوري آن اتفاقات پيوند مي دهند. پس اجراي صورت نمادين و آييني حج، برقراري ارتباط با آن حقيقتي است كه در عالم بالاست. زائران بيت الله با بازآفريني آن وقايع، با كارواني پيوند مي خورند كه حاملان و مجريان اصلي آن معنا و آن حقيقت نوراني اند. وقتي آن اعمال بازآفريني مي شود، ارتباط و پيوندي با آن حقيقتي كه در عالم معنا وجود دارد، برقرار مي شود و آن فرد نيز به عنوان زائر بيت الله الحرام شناخته مي شود. زائر بيت الله الحرام از طريق برقراري ارتباط با حقيقتي كه در عالم خارج از ماده اتفاق افتاده است، هم افق با مجريان نخستين اين اعمال مي شود. او نيز در ارتفاع ديگري قرار مي گيرد و براي تحقق اين امر، مأمور مي شود با اجراي احكام خاص، از مسيري ويژه حركت كند و با اجراي اعمال و احكام، با آن حقيقت خارجي كه در عالم بالا همچنان جاري و ساري است، پيوند پيدا كند. در عالم باقي، سلسله وقايع به يكديگر متصل اند/ زائر بيت الله الحرام با اداي مناسك حج مي كوشد و حتي المقدور اعمالي را انجام مي دهد كه او را از زمان و مكان فيزيكي عبور داده و به زمان و مكان باقي پيوند دهد شفيعي سروستاني ضمن بازخواني مراتب كيفيت معنوي حضور زائر در مناسك حج خاطرنشان كرد: براي ما كه در زمان فاني زندگي مي كنيم، ديروز و امروز و فردا معني دارد. ديروز از يك ظرف زمان فيزيكي 24 ساعت گذشته، امروز در يك زمان فيزيكي 12 ساعت شايد گذشته است… و طلوع و غروب خورشيد آن را از هم تفكيك مي كند. اگر امكان و فرصت يابيم كه از ظرف عالم فيزيكي خروج كنيم، به عالمي وارد مي شويم كه ديگر زمان و قوانين فيزيكي در آن معنا ندارد، طلوع و غروب خورشيدي در كار نيست؛ در اين حال متصل مي شويم به زمان باقي. يك زمان فاني داريم، يك زمان باقي داريم، يك مكان باقي داريم و يك مكان فاني. وقتي از عالم مُلكي خارج بشويم، مي رويم به عالم قبر، برزخ، مي رويم به عالم روحانيات. در آن عوالم ديگر زمان فيزيكي معنا ندارد؛ از ازل تا به ابد همه چيز به هم متصل است، وقايع و حقايق در آنجا جاري و ساري است و به يكديگر متصل است. بنابراين سهم بزرگي از اعمال مناسكي كه انجام مي دهيم و حاجي انجام مي دهد، براي اين است كه بتواند از اين مسير در حد مقدور، از عالم ناسوتي، زمان فاني و مكان فاني كنده بشود، پيوند بخورد به عالم باقي و به مكان باقي و زمان باقي متصل بشود؛ در آنجايي كه حقايق جاري و ساري است، در آنجا اباعبدالله الحسين (ع) جاري، ساري و حي است، در آنجا حضرتش محدود و محاط به سال 61 هجري نيست. بنابراين سهمي بزرگ از احكام، آداب و مناسك براي پيوند دادن انسانِ حيِ مبتلا به عالم فيزيكي به عالم باقي است. انسان با اين اتصال است كه به زمان باقي متصل مي شود؛ در واقع پيش از آنكه بميرد، بقا مي يابد، به عالم روحاني پيوند مي خورد تا به ساكنان عالم باقي پيوند بخورد و نوعي ماندگاري پيدا بكند. علت اينكه اشاره شد اجراي مناسك حج امري نمادين است، به همين دليل است. زائر خانه خدا، زائر بقيةالله الاعظم است و زائر بقيةالله الاعظم، زائر خداست مديرمسئول مؤسسه فرهنگي هنري موعود عصر (عج) با اشاره به حقيقت خانه كعبه بيان داشت: خانه كعبه، نشانه اي است كه خداوند در زمين جعل كرده است و حقيقت مسجدالحرام، حقيقت كعبه، مَثَلي است در عالم ناسوتي، از آن حقيقتي كه در عالم باقي حاضر است. امام حيِ در هر زمان، بقيةالله است. بقيةالله گرفتار در مكان و زمان فيزيكي نيست؛ خارج از زمان و مكان فاني، جاري، ساري، سلطان و محيط بر عالم پيدا و آشكار است. اما اين نقطه را خداوند متعال جعل كرده تا زائر خانه خدا، زائر خدا بشود. زائر خانه ي خدا، زائر بقيةالله بشود كه به عنوان خليفةالله در زمين قرار داده شده است. حاجي نه زائر خانه سنگي، بلكه زائر خانه خداست؛ نه زائر خانه خدا، بلكه زائر خليفه ي خداست؛ بلكه زائر خود خداوند رحمان از مسير بقيةالله است. زائر بيت الله طواف خانه اي سنگي نمي كند؛ در دل، طواف به گرد بقيةالله دارد، در دل طواف به دور حضرت صاحب الزمان دارد، طواف به دور انسان كامل دارد، تا در اين سير و طواف به دور انسان كامل، دور بقيةالله الاعظم، از او بشود، با او بشود، در معيت با او قرار بگيرد. وقتي از او بشود، با او بشود، در معيت با او قرار بگيرد، يعني مجال حضور در عالم باقي پيدا مي كند، مجال حضور در مكان باقي پيدا مي كند. بنابراين هر يك از اعمال حج، وجهي نمادين دارد و معبري است براي اتصال به حقيقتي كه در وراي مناسكش نهفته است. حضور حاجي در مشعر، عرفات و منا، حضور در سه ساحت روحاني است شفيعي سروستاني با اشاره به مناسك مشعر، عرفات و منا تأكيد كرد: حاجي در ماه ذي الحجه از مكه خارج مي شود تا با طي مراتبي، اذن پيدا كند و دوباره به خانه ي خدا بازگردد. از خانه مي رود بيرون، از مسجدالحرام مي رود بيرون، از شهر مكه مي رود بيرون. سه ساحت را بايد تجربه كند و پشت سر بگذارد؛ سه مرحله اي كه در مشعر، در عرفات و در سرزمين منا اتفاق افتاده است. اين مواقف، صرفاً سه مكان فيزيكي نيستند، بلكه سه ساحت، سه مرتبه و سه پله و سه ارتفاع است كه وقتي حاجي مراتب را طي مي كند، اگر فهم و آگاهي پيدا كند، مشعر را به عنوان يك ساحت پشت سر بگذارد، عرفات را به عنوان يك ساحت پشت سر بگذارد، تا برسد به سرزمين مِنا. اين سير و صيرورت در سه ساحت، در واقع بايد در جانِ حاجي اتفاق بيفتد كه اگر اين دگرگوني و تحول در عالم جان و نفس اتفاق بيفتد، حاجي معمولي كه با كت و شلوار رفته است، زائر خدا شناخته مي شود. او مراتب عالي نفساني را طي كرده است، به نوعي هم سنخي، به نوعي مجانست مي رسد با آنهايي كه در عالم باقي مستقرند. ساحت اول را كه مستقر مي شود، در مشعرالحرام، در آنجا در يك شب به راز و نياز و خلوت مشغول مي شود. شب را براي خلوت قرار داده اند، شب را براي خلوت كردن با محرم قرار داده اند، شب را براي خلوت گزيدن از غوغا، جدا شدن از اطلاعات و هيجانات روز قرار داده اند. در شب، سكون و خلوت اتفاق مي افتد و زائر با خود و محبوب خلوت مي كند، با حضرت حق به مؤانست و گفتگو مشغول مي شود و در اثر اين استقرار در مشعر، نوعي خودآگاهي پيدا مي كند، نوعي شعور پيدا مي كند و با اين استعدادي كه در اثر طي مراتب روحاني پيدا مي كند، مستعد دريافت حقايقي در عالم درون خود مي شود. در ساعات روز كه همه اش هياهو، غفلت، هيجان و خلجان است، چشم، گوش و همه حواس مشغول غير خدا هستند، آدمي در دل تاريكي شب مجال پيدا مي كند پلي به عالم درون بزند، با حقيقت رحماني و روحاني خود ارتباط برقرار كند. تلاطم هاي روز اجازه سير و حضور در عالم درون را به احدي نمي دهد. شب فرصتي طلايي است كه فرد به دور از جلوات و امور غفلت زا، مراتبي از حقايق ساري و جاري در عالم معنا را در درون خود درك كند. اگر اين حقايق را در درون و وجدان خود بيابد، در واقع مقدمه اي مي شود كه بعداً به ساحت بعدي، به شناخت برسد، به عرفان برسد، به عرفات برسد. چنانچه اين شب مشعر را درست طي كند و در مشعر سنگ ريزه ها را جمع كند، در واقع مهيا مي شود براي اينكه جسم و جان را از هرچه غير اوست بزدايد و مهيا مي شود با اين سنگ هايي كه جمع كرده است، از هر چه غير اوست دور شود، بيرون بريزد، پرتاب كند. اين صير بايد شب اتفاق بيفتد و به اين حقيقت برسد كه يكي هست و غير او هيچ كس نيست؛ وحده لا شريك له، لا اله الا هو. از نفست دورش كن، براي تبري جستن، كه اين تبري جستن مقدمه اي مي شود براي عرفات. تا آن مناجات شبانه در مشعر رخ ندهد، چشم دل حاجي به عرفات باز نمي شود، به آن مرتبه از شناخت نمي رسد. پس حاجي مشعر را بايد تمام و كمال پشت سر بگذارد. عمل ويژه اي نيست، طوافي در كار نيست، همان خلوت كردن است، به مناجات و راز و نياز مشغول شدن است، به بريدن و جدا شدن از مشغله هاي روز است. جمع آوري ريگ و سنگ ها نيز نمادين است. با اين اقدام مستعد مي شود تا آنچه نارواست، آنچه باعث نامحرمي است را جمع كند و پرتاب كند و آفتاب نزده راهي سرزمين عرفات شود. اين سفر، سفري است كه جان و نفس طي مي كند. اين پا و جسم، اين مسافر را با خودش مي برد؛ يعني نسبت جسم و جان تغيير مي كند. اينجا جان و روح آدمي است كه كالبد را بر خود حمل مي كند و با خود مي برد. اين جان و نفس آدمي است كه از ساحات مي گذرد. در حقيقت، جسم جايي نمي رود؛ اين جان است كه مسافر اصلي است. مسافر اصلي جسم نيست، چون تعلق جسم به عالم فيزيكي است، به عالم فاني است. اين جان است كه بايد به عالم باقي پيوند بخورد. حاجي با اعمالش ديگر صرفاً غرقه عالم جسماني نيست. اين حاجي است كه بايد بتواند جان را صير بدهد، با پايش سير در زمين بكند، اما در واقع بايد در همان زمان، جان او و نفس او صير بكند تا از اين مراحل رد بشود، به عرفات برسد. لذا در روز، مستقر در عرفات مي شود. خلوت شب، مدخل گشايش چشم دل در صحراي عرفات است/ معرفت امام عصر (عج)، معبر معرفت الله است مدير مسئول موسسه فرهنگي هنري موعود عصر(عج) ضمن بازخواني مراحل و مراتب مشعر، عرفات و منا يادآور شد: در واقع چشم جان او بايد به حقايقي در روز برسد. شايد بشود گفت، زائر، رهبانيت ندارد بلكه مدد از شب و خلوت مي گيرد و در روز در عرفات صير مي كند. اگر آن مرحله را كه همان خلوت با خداست در مشعر، درست طي كرده باشد، مرتبه اي از شناخت در عرفات حاصل مي شود، به مرتبه اي از عرفان مي رسد. عرفان چه؟ شناخت چه؟ موضوع اصلي، گمشده اصلي، مقصود اصلي، معرفت الله است؛ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ. جن و انس جز براي عبادت خلق نشده اند. در عين حال امام مي فرمايند: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْرِفُون، جن و انس خلق نشده اند، جز براي رسيدن به معرفت. به معرفت چي؟ به معرفت الله! در عرفات بايد معرفت الله اتفاق بيفتد. اگر در عرفات به پشتيباني مشعر، به معرفت الله نرسد، اصلاً صيري اتفاق نيفتاده است، اصلاً سفري نكرده است. مراد در طي اين سه ساحت، رسيدن به معرفت الله است. در دريافت ولايي، معرفت الله از مسير معرفت امام ميسر مي شود. حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) مي فرمايد: مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ الله. معرفتِ منِ ولي خدا، معرفت الله است. علت اين است كه انسان متعارفِ درگير روز و شب و جلوت و هزار نقص و فقر، استعداد بال گشودن تا آن قله ي قاف را ندارد. استعداد پرواز تا آن بلندا براي انسانِ گرفتار به هزار نقص و فقر، امكان پذير نيست. مجال معرفت حضرت حق جل و اعلا براي انسان معمولي نيست، راه ندارد. لذا زائر براي طي مراتب مي بايست سوار بر بالِ رحمت و هدايت وليِ خدا بشود. وقتي سوارِ بر بالِ ولي الله، در معيت با ولي الله مراتب را طي مي كند، صيروريت پيدا مي كند، به مقامات عالي توحيدي مي رسد. اما اگر بخواهد در معيت امام قرار بگيرد و سوار بر بال رحمت و هدايت امام، يعني انسان كامل، بتواند مراتب توحيدي را طي كند، تا معرفت امام حاصل نشود، امكان پذير نيست. آنكه در دل و جانش، مرغِ جانش طالب معرفت الله، طالب سير تا قله هاي دوردست است، ضرورتاً بايد معرفت امام داشته باشد. وقتي تو امام را نشناسي، با كه مي خواهي بروي؟ وقتي انساني طالب است كه امام دست او را بگيرد، قبل از دستگيري و مددجويي، او بايد امام را شناخته باشد. در غير اين صورت، خود، دستش را به دست ائمه كفر و زندقه مي گذارد. او هم وي را به جهنم رهنمون است. پس بايد به معرفتي از معرفت امام برسد كه بتواند دستش را در دستان امام بگذارد. براي اينكه ميزبان نگاه امام باشد، ضرورتاً بايد معرفت امام اتفاق بيفتد. صحراي عرفات، صحراي نيل به معرفت امام عصر (عج) است. حاجي كه درست و دقيق، مشعر را پشت سر گذاشته باشد، در صحراي عرفات به معرفت الامام مي رسد. وقتي به معرفت امام رسيد، امام را شناخت، مقصد را پيدا كرده است. وقتي امام را شناخت، در صراط مستقيم استقرار پيدا كرده است. آنكه مستقر در صراط مستقيم شد، امام دستش را گرفت، از ائمه كفر و زندقه و شرك و ضلالت رهايي پيدا مي كند. پس صحراي عرفات، صحراي نيل به معرفت امام است. اگر در روز عرفه به اين درجه از معرفت رسيد، به هم ولايتي با امام عصر و زمانش مي رسد. وقتي هم ولايتي با امام عصر و زمانش شد، يعني به مرتبه اي از محرميت با امام زمانش مي رسد، يعني به مرتبه اي از سنخيت با امام زمانش مي رسد، يعني از او مي شود، با او مي شود. لذا حاجي عرفات را كه با دعاي عرفه پشت سر گذاشت، بعد از ظهر، به عبارت ديگر اين حاجي پخته شده است در معرفت امام، در معرفت الله. براي امام حسين (ع) روز عرفه، رسيدن به مقام فنا في الله است. براي حاجي و زائر غير امام معصوم، روز عرفه و صحراي عرفات، رسيدن به مقام فناي در امام معصوم (ع) است؛ يعني بايد در عرفات به مرتبه اي از شناخت و معرفت درباره امام برسد كه خودش را فناي در امام بيابد، خودش را تسليم امام بشناسد، خودش را مجاهد في سبيل الله بشناسد. سبيلِ الله، امام زمان است. آنكه در مقامِ امامِ حيِ به فنا رسيد، يعني از خودش، از همه چيز خلاص شده است، از او شده است، پيوست با امام پيدا كرده است. چنين شخصي كه در اين مرتبه وقوف پيدا مي كند و به معرفت مي رسد و بعد از اينكه دعاي عرفه را خوانده است، هنگامه غروب بار و بنه را برمي بندد و به سرعت به سرزمين مِنا مي رود. چرا به منا مي رود؟ در اين هنگام، حاجي به ساحت سوم ورود كرده است. منا، سرزمين طلب حوائج معنوي و مادي از امام عصر (عج) است شفيعي سروستاني وقوف و حضور در سرزمين منا را آخرين مرحله توحيدي در پيشگاه امام عصر(عج) دانست و افزود: ساحت اول، سير در مشعر؛ ساحت دوم، سير در عرفات؛ صير و صيروريت جان است و ساحت سوم، منا. زائر در منا به مقام وصل مي رسد، زائر وصول يافته است. منا، سرزمين عشرت و عيش است، محل خوشي است، محل عيد است، محل تبريك است، محل خواستن است. زائر در اين حال ديگر اجازه دارد بخواهد و طلب بكند. وقتي كه در منا به محرميت رسيده، حالا مي تواند هر چيزي كه طالب است از مولاي خود بخواهد. كسي مي تواند از مولايش طلب بكند كه آقا و مولاي خود را شناخته باشد و مولايش او را قبول كرده باشد و در مقامي رسيده باشد كه نه فقط تسليم امام، بلكه فاني در امام باشد. در ماجراي كربلا، ياران امام در دشت كربلا در حقيقت در شب عاشورا مشعر را و در صبحگاهان عرفات را پشت سر گذاشته بودند و در ظهر عاشورا در معيت امام به نوعي سنخيت و تجانس رسيده اند كه حالا مي توانند حسيني باشند. حالا مي توان اين بيان را خطاب به آنان مطرح نمود كه: السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حَلَّت بِفِنائك. ياران امام حسين (ع) فاني در اباعبدالله شده بودند. آنهايي كه فاني در اباعبدالله شده بودند، سلام به آنان در كنار سلام به اباعبدالله قرار مي گيرد. چنانچه در زيارت ناحيه مقدسه، امام زمان (ع) به آنها سلام مي كند. به همين خاطر در متن زيارت عاشورا درج شده است: السلام عليك يا ابا عبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك، عليكم مني جميعاً سلام الله. زماني كه عليكم مني بيان مي شود، يعني اي حسين، اي علي اصغر (ع)، اي علي اكبر (ع)، اي هر يك از شهدا، اي حر، اي برير… جميعاً سلام الله ابداً ما بقيتُ و بقيَ الليلُ و النهار. يعني چه؟ يعني اين سلام من به شما از زمان فاني جدا مي شود و به آن عالم باقي متصل مي گردد. يعني اين سلام تمامي ندارد. وقتي اين ارتباط برقرار است، يعني سلام به آنها هم در اين لحظه و هم در آينده، تا ابدالآباد باقي است. اين سلام جاري است و ادامه دارد. براي حاجي در منا بايد اين اتفاق افتاده باشد. اگر چنين چيزي اتفاق افتاده باشد، آنگاه براي ايشان عيد است، آنگاه براي ايشان عيد قربان است؛ يعني حاجي، قرباني امامِ حي شده است، يعني به مقام فنا در امام رسيده است. كسي كه فناء في الامام برايش حادث شده باشد، پيوند با بقيةالله پيدا مي كند. آنكه پيوند با بقيةالله پيدا مي كند، پيوند با زمان و مكان باقي پيدا مي كند و تا ابدالدهر، سلام خدا بر او ساري و جاري مي شود. حاجي مي شود. حالا مي تواند هرچه مي خواهد از خدا بخواهد و هرچه بخواهد مي شود و هديه اي كه به او مي دهند اين است كه تمام آنچه در زمان نامحرمي انجام داده است، از نامه اعمالش پاك مي كنند. لذا امام محمد باقر (ع) سخني به اين مضمون مي فرمايند: مبادا وقتي كه حج را تمام كردي، بپنداري كه چيزي از سيئات در پرونده تو باقي مانده است. تمام سيئات در پرونده فردي ثبت بوده است كه به مشعر نرفته، به عرفات نرفته و در منا به وصل نرسيده و سرانجام فناي در امام برايش اتفاق نيفتاده است. اين با خودش بوده، با امام نبوده است، نامحرم بوده است. وقتي اين سه ساحت را طي كرد، در اين مرتبه، در مقام فنا در امام، صفات كمالي آن چنان در خودش حاضر كرده است كه مي تواند در عيد قربان حضور پيدا كند و حاجي شود.