
نصر: در دنيايي كه فناوري با سرعت بي سابقه اي در حال تغيير است، روابط عمومي نيز ديگر نمي تواند در حلقه روش هاي سنتي صرف بماند. هوش مصنوعي (AI) نه يك واژه علمي-تخيلي، بلكه تبديل به حقيقتي ملموس شده است كه در سال هاي آتي، چهره اين صنعت را دگرگون خواهد كرد. اما آيا اين تحول، پايان داستان انسانيت در ارتباطات معنادار است؟ يا شايد، آغاز فصل جديدي از همراهي بين فناوري و احساسات عميق انساني؟ هوش مصنوعي در روابط عمومي، شبيه يك نقاش ماهر عمل مي كند كه با استفاده از پالت داده ها، تصوير دقيق تري از مخاطب را به دست مي دهد. سيستم هاي تحليل داده هاي بزرگ (Big Data) قادرند الگوهاي رفتاري مخاطبان را شناسايي كنند: از بيشترين زمان و توجهي كه مخاطبان براي موضوعي خاص صرف مي كنند تا موضوعاتي كه قلب شان را به لرزه درمي آورد. اين دانش، به متخصصان PR كمك مي كند تا پيام هاي خود را نه تنها به زبان مخاطب، بلكه با تايمينگ دقيق و هيجان شخصي بنويسند. اما اينجا سؤالي مهم مطرح مي شود: وقتي داده ها تصميم گيرنده هستند، آيا خلاقيت و احساسات واقعي انساني جايگاه خود را از دست خواهند داد؟
ربات هاي چت (Chatbots) و اتوماسيون شبكه هاي اجتماعي، دو مثال برجسته اين تحول هستند. در جهان جديد شركتي كه به صورت 24 ساعته و در طول تمام شبانه روز به سوالات مشتريان پاسخ دهد، يا سيستمي كه محتواي مورد علاقه كاربران را قبل از خودشان پيش بيني كند، ديگر خيال پردازي نيست. اما اين سرعت و دقت، سؤالي ديگر را مطرح مي كند: آيا انسان ها به روبات ها اعتماد خواهند كرد؟ آيا پاسخ هاي ماشيني، احساس امنيت و ارتباط واقعي را در فرد ايجاد خواهد كرد؟ در اينجا، تعادل بين فناوري و انسانيت، كليد موفقيت است.
توليد محتواي هوشمند (Automated Journalism) نيز چالش ديگري را برجسته مي كند. هوش مصنوعي قادر است گزارش هاي خبري، مقالات و حتي تبليغات را در چند ثانيه بنويسد؛ اما آيا اين محتوا، داستاني خواهد داشت كه قلب را بلرزاند؟ آيا يك مقاله نوشته شده توسط ماشين، مي تواند همان شور و هيجاني را برانگيزد كه يك نويسنده انساني با تمام تجربيات شخصي و احساساتش ايجاد مي كند؟ اينجاست كه نقش عامل انساني، نه تنها منسوخ نمي شود، بلكه در هدايت و تقويت قدرت فناوري نيز نقش خود را ايفا مي كند.
مديريت بحران نيز با هوش مصنوعي به بُعدي جديد وارد مي شود؛ سيستم هاي پيش بيني واكنش عمومي مي توانند قبل از شعله ور شدن بحران هاي اجتماعي، شعله هاي اوليه را فرونشانند؛ اما آيا يك بيانيه نوشته شده توسط AI مي تواند احساس همدلي واقعي را به مخاطب القا كند؟ در چنين مواقعي ست كه جايگاه غير قابل جايگزين عامل انساني، در قلب تصميم ها، به چشم مي آيد.
با اين حال، چالش هاي اخلاقي و اجتماعي را نمي توان ناديده گرفت. استفاده از داده هاي مخاطب بدون آگاهي آن ها، ظهور محتواي جعلي (Deepfake) و تهديد شغلي براي برخي متخصصان PR، معضلاتي است كه نيازمند پاسخي جامع و مسئولانه است؛ قوانيني بايد وضع شوند، آموزش ها بايد به روز شوند و اخلاق در استفاده از فناوري بايد در صدر اولويت ها قرار گيرد.
در نهايت، آينده روابط عمومي در دستان آن دسته از متخصصاني خواهد بود كه بتوانند هوش مصنوعي را به عنوان يك ابزار تقويت كننده و نه يك جانشين، به كار گيرند؛ كساني كه بتوانند داده ها را با داستان هاي انساني تلفيق كنند، سرعت را با هيجان تركيب كنند و فناوري را به خدمت ارتباطات معنادار بگمارند. هوش مصنوعي نمي تواند قلب را به لرزه درآورد، اما مي تواند به ما كمك كند تا راهي كه به قلب مخاطب مي رسد را دقيق تر پيدا كنيم.
در سال 2025، روابط عمومي بدون هوش مصنوعي مانند يك كشتي بادباني بدون باد خواهد بود: ممكن است شناور بماند، اما به مقصد نخواهد رسيد. اما كشتي اي كه باد فناوري را در بادبان خود دارد و ناخدايش انساني با دانش و با احساس باشد، مي تواند سفري شگفت انگيز به سوي افق هاي نو داشته باشد. آينده متعلق به كساني است كه بين خطوط كدهاي ديجيتال، انسانيت را ببينند و در دل الگوريتم ها، داستان هايي از عشق، اميد و ارتباطات واقعي پيدا كنند.
سعيد خيري